سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تاریخ : پنج شنبه 91/3/25

 روزی یک استاد دانشگاه تصمیم گرفت تا دانشجویانش را به مبارزه بطلب...

 

روزی یک استاد دانشگاه تصمیم گرفت تا دانشجویانش را به مبارزه بطلبد .اوپرسید : آیا خداوند هر چیزی را که وجود دارد ، آفریده است ؟

دانشجویی شجاعانه پاسخ داد : بله

استاد پرسید : هر چیزی را ؟

پاسخ دانشجو این بود : بله هر چیزی را

استاد گفت : در این حالت ، خداوند شر را آفریده است . درست است ؟

زیرا شر وجود دارد .

برای این سوال ، دانشجو پاسخی نداشت و ساکت ماند.

استاد از این فرصت حظ برده بود که توانسته بود ثابت کند که ایمان و اعتقاد فقط یک افسانه است.

ناگهان ، یک دانشجوی دیگر دستش را بلند کرد و گفت : استاد ، ممکن است که از شما یک سوال بپرسم؟

استاد پاسخ داد : البته

دانشجو پرسید : آیا سرما وجود دارد ؟

استاد پاسخ داد : البته ، آیا شما هرگز احساس سرما نکرده اید ؟

دانشجو پاسخ داد : البته آقا ، اما سرما وجود ندارد.

طبق مطالعات علم فیزیک ، سرما عدم تمام و کمال گرماست . و شئی را تنها در صورتی می توان مطالعه کرد که انرژی داشته باشد و انرژی را انتقال دهد و این گرمای یک شئی است که انرژی آن را انتقال می دهد.

بدون گرما ، اشیاء بی حرکت هستند ، قابلیت واکنش ندارند . پس سرما وجود ندارد. ما لفظ سرما را ساخته ایم تا فقدان گرما را توضیح دهیم.

دانشجو ادامه داد : و تاریکی ؟

استاد پاسخ داد : تاریکی وجود دارد.

دانشجو گفت : شما باز هم در اشتباه هستید ،

آقا تاریکی فقدان کامل نوراست . شما می توانید نور و روشنایی را مطالعه کنید ، اما تاریکی را نمی توانید مطالعه کنید. تاریکی لفظی است که ما ایجاد کرده ایم تا فقدان کامل نور را توضیح دهیم.

و سرانجام دانشجو پرسید : و شر ، آقا ، آیا شر وجود دارد ؟ خداوند شر را نیافریده است . شر فقدان خدا در قلب افراد است ، شر فقدان عشق ، انسانیت و ایمان است . عشق و ایمان مانند گرما و نور هستند . آنها وجود دارند فقدان آنها منجر به شر می شود .

و حالا نوبت استاد بود که ساکت بماند



نام این دانشجو آلبرت انیشتین بود.




ارسال توسط javadi